جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

دوستی با طعم چای

چند روز پیش توی کلوب از  لینک های داغ یکی از دوستان یک مطلبی به دستم رسید که امروز دوباره خوندمش و حیفم اومد با بقیه تقسیمش نکنم ، نوشته از یک غریبه بود که هر کس و هر جا هست ازش ممنونم  

"دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ای است هول هولکی و دمدستی. این دوستیها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات رارفع نمی کنند.این چای خوردنها دل آدمرا باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سراجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمیکنی.

دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است. پر از رنگ و بو. این دوستی ها جا نمی دهد برای مهمان بازی برای جوکهای خنده دار تعریف کردن برای فرستادن اس ام اس ها و ایمل های صد تا یک غاز. برای خاطره های دم دستی. اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. مینشینی باشکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوشحال ترین آدم روی زمینی. فقط نمیدانی چرا باقی چای که مانده درفنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجام رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای.

دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است. باید نرم دم بکشد.بایدانتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظربمانی باید صبر کنی.آرام باشی ومقدماتش را فراهم کنی. باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی.عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه جرعه بنوشی اش "  

متنش قشنگ بود اما کاش زندگی و دوستی ها مثل چای خوردن نبود ، فکر میکنی اخر چای سر گل لاهیجان چی میشه ؟ صبر کنی ؟ اروم باشی ؟ توی استکان کمر باریک ؟ نگاهش کنی ؟ حسش کنی ؟ و اخرش بنوشی ؟
غریبه فکر میکنی اخرش چیه ؟