جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

حرف های زیادی هست برای نگفتن ، حرفهایی که شاید نوشتن هم محرم دردهایش نیست ، چیزهایی که گفتنش هم دل شیر میخواهد و من مانده ام و دلی که هر چه باشد دل شیر نیست ، امید اما هنوز همسفر یک در میان این سفر نا تمام است ، امید به بودن روزهایی بهتر و شاید روزهایی که حرفهای ناگفته دیروز فراموش سرمستی سعادت امروز باشد.
دیگر فقط بودن کافی نیست ، نوشتن یا نا نوشتنم این روزها هیچ کدام برای کسی سوالی و تریدی رقم نمیزند و اینجا در جزیره آرزوه ها شاید آن  خالی که حسرت روزگار دیرین است متجلی است....

امروز از ان روزهایی است که هوای حرف زدن و نوشتن دارم ، از هزار ناگفته ها ، از ابهامی همرنگ خودم ، اما دروغ نگوییم هر چه بر گرداگرد میگردم حرفی و دست اویزی برای گفتن نیست ، شاید ناگفته ها در خزان و برگ ریز باورها و ارزوها دم جاروی فراش تا جهنم سوختن و خاکستر شدن رفته اند ، شاید نا گفته ای برای گفتن نمانده ....
اما نه ، به یقین چنین نیست ، به قول شاملوی عزیز "حرفهای هست به دل ، میگزم لب به سکوت"

یاد موسی میافتم و "این عصای من است ، به آن تکیه میدهم ، و با آن گوسفندانم را میرانم ..." ، سخن به درازا میکشد تا زمانی بخرد شاید ان ابهام را بهتر درک کند ، یا شاید زمانی بیشتر هرچند ناچیز در لذت آن لحظه های ناب در خلصه تردید و ترس ، در گرداب لذت مرموز رویارویی با یک حقیقت خالص غوطه ور بماند اما تمام حرفش همان است که این عصای من است....
به خود که سر میزنم نمیدانم این به درازا کشیدن و اسمان ریسمان بافتن از هیچ برای چیست ، نمی دانم امروز لذت نوشتن غرق کدام حفره وجود میشود که اینگونه از هیچ میبفام اما در درونم چیزی است که با نوشتن آرام میگیرد
اری نیک میدانم که این پر گویی انعکاس و تشدید یک حقیقت ساده است که خود را بر در و دیوار درون میکوبد ، من ماندم و اکراه تکرار یک حرف همیشگی اری ، اری
باز هم خسته ام

نظرات 1 + ارسال نظر
ترنم شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ق.ظ

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گویم و حرف هایی هست برای نگفتن، حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آرند... حرف هایی شگفت ، زیبا و اهورایی همین هایند و سرمایه ی ماورایی هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد. حرف های بی پا و طاقت فرسا که همچون زبانه های بی قرار آتشند و کلماتش هر یک انفجاری را به بند کشیدند. کلمه هاتی که پاره های بودن آدمی است، اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند اگر یافتند یافته می شوند و در صمیم وجدان او آرام می گیرند و اگر مخاطب خویش را نیافتند، نیست و اگر او را گم کردند روح را از درون به آتش می کشند و دمادم حریق های دهشتناک عذاب برمی افروزند
دکتر شریعتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد