جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

روزای سخت

سلام
این روزا چه روزای سختیه برای جزیره ، فقط همین

دمقم

سلام

انقدر فکرم مشغوله که نمیتونم جمعش کنم و حرفم را با یه مقدمه مناسب شروع کنم ، اصلا شک دارم که حرفی برا گفتن دارم یا نه ، بعضی وقتا مثل حالا فکر میکنم که نوشته های امروزم مایه دردسر فردا میشن ،‌ اما مهم اینه که حالا خالی بشم ، به عبارتی چو فردا شود فکر فردا کنیم.
میدونین مثل ادمی که داره غرق میشه ، اون موقع به فکر فردا و اخر و عاقبت نیست به این فکر میکنه که چطوری بیشتر زنده بمونه ، بعضی وقتا زندگی اینطوریه ، حتی اگه مثل حالا ظاهر قشنگ و حسرت اوری داشته باشه ، اینطوریه که میبینی تو یه جریان قوی افتادی و تنها راه انیه که منتظر بمونی تا بگذره ،‌ به این امید که پایان شب سیه ، سپید است.
دوباره این چند روز زیاد به یاد رضا میافتم ، رضا یه چیزی تو وجودش داشت که میشد براش خیلی چیزا را گفت ، برعکس بیشتر ادمای چونه گرم ، گوش شنوایی داشت ، یه گوشی که ....
بگذریم خدا بیامرزتش
امروزم باز از خودم شاکیم ، اخه طبق معمول روی زشت و نفرت انگیزم را به کسی نشون دادم که برام خیلی عزیزه ، نمیدونم ، اصلا نمیدونم باید چیکار کنم ، این حرف را صمیمی ترین دوستام هم باور نمیکنن اما تو یه هزار تویی گم شدم که حتی نمیتونم وصفش کنم ، چنان فشاری را تحمل میکنم که ....
روزای سختیه ، خیلی سخت

دیگه خوابم میاد شب بخیر