نمی دونم تا حالا به خودتون چت کردین یا نه؟
دنیای عجیبیه دنیای ما ادما ، جوون تر که بودم اون موقع ها که صفه یه کوه اروم و دنج بود و دل و دماغی و توانی برای بالا رفتن داشتم اون بالا کنار ایستگاه امداد که میرسیدم فریاد میزدم و منتظر انعکاس صدام ثانیه ها را میشمردم ، بزرگ تر که شدم صفه شلوغ تر شده بود من به رسم ادمای دیارمون ملاحضه کار تر و بزرگ تر شده بودم ، دیگه روم نمیشد داد بزنم و فقط به اون دره یه نیم نگاهی مینداختم و با حسرت رد میشدم ، بازم که بزرگتر شدم حتی یادم نبود روزی روزگاری اینجا فریاد میزدم و تمام خستگی های اون روز را فریاد میکشیدم...
بزرگتر که شدم صفه انقدر شلوغ شده بود که دیگه رنگ ارامش نداشت ، جایی دیگه ای پیدا کرده بودم اما دیگه انگار فریاد زدن فراموشم شده بود....
حالا که اینجام فهمیدم انگار اون فریاد تو وجودم بارها و بارها خفه شده ، انگار اون صدا با انعکاسش هزاران بار تو وجودم به در و دیوار کوبیده و بغض الود مرده ، فهمیدم چه روزای خوبی بود که دردامون با یه فریاد و انعکاسش خالی میشده ، با یه نم اشک شب جمعه ها ، با یه ریزه داد و بیداد صدای خروسک گرفته اول جوونی ، با خیال دختر پیش دانشگاهی ....
فهمیدم انگار اگه دیگه فریادی نیست ، اگه دیگه با یک نگاه با یک امید یا یه لبخند زندگی شیرین نمیشه اشکال از جنس فریاد و خنده و امید نیست
انگاری یه چیز بزرگتر تو وجودم جون گرفته که با انعکاس صدام خالی نمیشه
اره دنیای عجیبیه ، امشب که بازم نگاهم از نگاه خسته و شکسته مادرم فرار میکرد ، انگاری باز یه چیزی تو وجودم شعله زد یه چیزی که دلم خواست انعکاس فریادم را محکم بزنه تو صورتم
برای اینه که میگم دنیای عجیبیه ، روی ای دی خودم تو یاهو کلیک کردم و کلی با خودم چت کردم ، مرام تکنولوژی را عشق است که انعکاس حرفم را بهم بر میگردوند
بهش گفتم میدونم فکر میکنی مرگ تنها راه این بن بسته ، میدونم زیر فشار نگاه این همه ادم منتظر داری خورد میشی ، میفهمم ، اما اینم میدونم که هنوزم خیلی امیدواری، میدونم چشم به راه روزای خوبی و میدونم که خدا هست و هواتو داره ، میدنم خدا روش نمیشه امید کسی که بهش امیدواره را نا امید کنه
بهش گفتم به نبودن و مردن فکر نکن ، مرد باش مرد
و اون تمام این حرفا را برام تکرار میکرد ....
چت چیز خوبیه ، میتونی اون موقع که تمام دنیا باهات سر ناسازگاری داره و فریاد هم ارومت نمیکنه با یه دو نقطه یه پرانتز لبخند بزنی یا با یه مساوی دو تا پرانتز ازخنده روده بر بشه ، اینجا دیگه مجبور نیستی این هم اضطراب که تمام ظرفیت دنیات را پر کرده را پشت دروغ صورتت و خنده بی روحت مخفی کنی ، میتونی گریه کنی اما بخندی میتونی با خیال راحت تر دروغ بگی
امشب سر پر سودایی دارم ، پر از حرف نگفته ام پر از ترس ، دلهره
منتظر دستای مهروبونت میمونم ، چون هنوز ته دلم میگه هستی ، نمیدونم میخای چی بگی ، چیکار کنی اما هواسم به بازیت هست
من یه شب با خودم چت کردم. دقیقا مثل یه حالت واقعی. خودمو برای خودم معرفی کردم. از روزگارم گفتم. از آرزوهام و کلی چیزهای دیگه
وقتی تموم شد، خیلی حس خوبی داشتم. می دونی چرا؟ چون مطمئن مطمئن بودم، کسی که باهاش چت کردم، کلمه ای بهم، غیر از حقیقت نگفته
خوب . خوبه که یکی هست که باهاش بچتی . خودت رو لا اقل هنوز نگه داشتی برای خودت .