جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

هرچه گشتیم در این شهر...

سلام
بالاخره امتحانام تموم شد ، مسخرس ولی اینقدر که تموم شدنش برام مهم بود ، خوب و بدش مهم نیست.امشب دلم میخاد رضا بودش یه حرفایی دارم که فقط به رضا میشه گفت ، وقتی دور برت خیلی شلوغه شاید بفهمی که خیلی تنهایی ، انقدر که نمیتونی حرفی بزنی ، هر چی هم که بخای و سعی کنی بازم نمیتونی ، باور کن دارم به این تنهایی عادت میکنم ، مثل عادت کردنی که خودم کردم ... کاش رضا پیشم بود ، گرچه تو این حال خراب حال حرف زدن و شنیدن را ندارم اما فکر میکنم ....
بگذریم اینجا بدجوری غریبی میکنم ، دلم میخاد برم یه جای دیگه شاید یه وبلاگ دیگه ، یا هیچ جای دیگه ، یه جا که بتونم هرچی دلم میخاد بگم ، حتی فحش بدم ، هرچی دنبال یه اسم گشتم که حال امروزم را تعریف کنه چیزی پیدا کردم ، خلاصه اینکه سفر نزدیکه....
البته اینجا را به خاطر اسمش هم که شده حفظ میکنم ، نمیدونم شایدم هیچ کاری نکردم.
امروز حس بدی داشتم ، مخصوصا بعد از تلفن سعید ، اما خوب این روزا هم میگذره ، خوبیش اینه که میگذره ، یه چیزایی تو ذهنم بال بال میزنن که بهشون فرصت و بال پرواز نمیدم ، از این حالت سرکوب خوشم میاد ، حال میکنم اینم یه جور خود کشیه!!!!!
راستی چقدر بدم میاد که در مورد مطالب وبلاگم بخام با اشنا ها صحبت کنم ، دلم میخاد وبلاگم مخصوص خودم ، قلمرو خودم ، مال خودم باشه ، اصلا برای همین دارم میکوچم...

احساس میکنم وسط بازی زمونه و این و اون بین ، حوس و عشق و احساس و ارزو و اشتباه و.... بقیه اثیرم ، من از این دنیا فقط سهم خودم را میخام ، اصلا سهم خودم را نخواستم ، فقط از این دنیا یه خواب اروم میخام ، یه ... نمیدونم چی میخام ، که چشمم را ببندم و وقتی نفس میکشم ، نفسم تنگ نشه و آه نشه...


از کسی دلگیر نیستم ، حتی ازاین استادا و پرسنل احمق دانشگاه ، اما دلم گرفته مثل اسمون برفی امشب، راستی چه برف قشنگی میاد امشب ، حیف که فردا زیر ارابه زندگی ، تمام سفیدیش به کثافت کشیده میشه ، از برف کثیف خیلی بدم میاد نه بخاطر زشتیش چون پاکی و سادگیش زود از بین میره اما برفی که تو بیابون بیاد همیشه سفیده انگار که رنگ رنگ شهر و شهر نشینا ، ننگ زشتی به برفای خیابونای شهر میزنه ،

خیلی خوابم میاد ، واقعا چیزی بهتر از خواب هم هست؟ یه نظرم اگر مرگ عاقبت نداشت به قولی پل نبود خیلی از خواب بهتر بود ، حتی اگر اینقدر ترسناک باشه

فعلا ما رفته شدیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد