جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

غریبه ....

سلام
همیشه از اینکه بیام اینجا و بنویسم سلام و شروع کنم به وراجی یه جوریم میشه ، اما عادته دیگه ، اینطوری شاید بقیه بدونن که جزیره با کسی جز خودش سر جنگ نداره و دست دوستی به سمت همه دراز کرده
سه شنبه گذشته بعد از کلی اینور و اونور کردن با هزار بدبختی یه بلیط قطار به بندر گیرم اومد البته اول رفتم سیرجان و بعد رفتم بندر،‌ در کل با نزدیک چهار ساعت تاخیر رسیدم بندر ، از ایستگاه که اومدم بیرون سه سوت تاکسی و خونه رضا ....
حس بدی بود انگار باید باور کرد که دیگه رضا بین ما نیست، راستش اون همه پارچه نوشته سیاد رو دیوار خونشون جای شکی برای ادم باقی نمی زاره ، اینم قسمت ما بود اولین سفر من به بندر هم اینطوری بود دیگه ، امین داداش رضا دم در دیدم ، همدیگه را بقل کردیم و بغضم ترکید ، خستگی و شکستگی رو تو بقلم حس میکردم ، وقتی بابای رضا اومد و اونو بقل کردم برای اولین  بار یه کمر شکسته را لمس میکردم ، راستش دلم میخاست همونطوری که نشسته بودم دم در و گریه میکردم به حال خودم ولم میکردم ، دیدن عکس رفیق روزای تلخ و شیرین روی اعلامیه فوت سخته ، خیلی سخته ، نگاه رضا از تو عکسش هم نافذ و گیراست.
چهلم رضا بود و خوب دیگه تا چهلم سنگ قبر را هم نصب کرده بودن وقتی رسیدم بهشت زهرای بندر زنا زودتر دور قبر را گرفته بودن ،‌ یه گوشه خلوت پشت ماشینا جای امنی بود برا خلوت کردن ، اما وقتی که زنا ( بجز مادر رضا که فکر کنم انقدر حالش بد بود که حتی منو ندید)‌ دور قبرسبز رنگ رضا خلوت کردن من کنار رضا نشسته بودم راستش به قبرش ضربه نزدم اخه رضا اونجا بود کنار ما شایدم کنار من ، میدونم اگه زنده بود کنار من بود تا غریبی نکنم ، اره یه قبر که ۳۰ سانتی از زمین بلند تر بود و با گرانیت سبز  سنگش کردن عکس رضا گوشه راست حک شده ، داشتم فاتحه میدادم که یدفعه زیر گلهای روی قبر یه کلمه اشنا خوندم !!! مسافر !!!!
اره شعر خودش بود همون شعری که چند وقت پیش داشت برام میخوند و من تایپ میکردم تا بزارم گوشه وبلاگش ، صداش تو گوشمه " و من مسافرم ..... "
حجله قشنگی براش درست کردن ، عروسش را هم ....
بگذریم ، از سر خاک برگشتم و سوار اتوبوس شدم و دوباره با نزدیک ۵ ساعت تاخیر رسیدم اصفهان ، اومدم خونه تا فراموش کنم ، نه رضا را ، افسوس نبودن رضا را ، به نظرتون میشه؟؟؟


اصلا یادم رفت بگم غریبه کیه ‌؟
خوب منم دیگه ، من یه غریبم که خودم را اشنا میدونم ، یه ادم فوضول سر خود معطل که تو هم نمیتونی تحملش کنی ، حتی اگه عاشقم باشی ، یه جایی ایستادم که فکر میکنم زندگی خیلی ها تکرار سرنوشتیه که من تجربش کردم ، اما حیف که گفتن بعضی چیزا اونا را خراب و ضایع میکنه ، حیف که هیچی اونطوری که دلم میخاد نیست ، حیف که حرف زدن هم بلد نیستم ، حیف که دل سوزی هم بلد نیستم
من یه فرضیه دارم که طبق اون هر نیت خیری و کار درستی باید درست جواب بده ، اینکه یه نفر مواظبه نیت پاک به بی راهه نره ، شما میگین این فرضیه درسته؟؟ من که میگم انگار در حالت کلی جواب نمیده !!!!!
میگفتن که رضا این اواخر روزای عمرش را تیک میزده ، چه خوبه ادم فرصتهاشو تیک بزنه ، فرصت های بودن ، فرصت ها ی موندن ، دوست داشتن ....
غریبی هم درد عجیبیه ، تلخیش مثل تلخی قهوه میمونه ، هرچی هم تلخ و سخت باشه به خاطر قانون اینرسی(لختی) هم که شده دوسش دارم ، میدونین بعضی صفت ها برای ما ادم ها فطری نیست ، مثل همین جزیره بودن ، غربت پرستی اما چرا بعضیا باهاشون حال میکنن؟

بگذریم ، من از یه بازی دیگه سرشکسته و سر افکنده تر از همیشه بیرون میام ، میبینم ، اخرش را هم میبینم ، صبر میکنم تا تمام خفتشو به جون بخرم شاید اینبار از رو برم ، صبر میکنم تا ابروم پیش خودمم بره ، هر چه باداباد......

روزی ما دوباره کبوتر هایمان را ....
ایدم هیج وقت ...
وقت خوش

نظرات 2 + ارسال نظر
اشنا سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:08 ق.ظ

خود رضا که فراموش نمی شه ما فقط به نبودنش عادت میکنیم و مشغله های روزمره اجاره که کمی بیشتر ازشون یاد کنیم

مهر و ماه چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:09 ب.ظ

به نام آنکه دلت با یادش آرام می گیرد
نام ها زنده می شوند
نام ها ماندگار می شوند
نام ها نمی میرند…

وقتی صحبت از عزیز از دست رفته ای می شه ناخوداگاه آدم یاد مرگ میفته،کمی که فکر می کنه یاد سنش میفته ، یکم بیشتر که فکر میکنه یاد این میفته که عمرش رو چگونه سپری کرده
با همه این تفاسیر یاد یه شعر به نام (دورنمای عمر ) که معلم کلاس پنجم دبستانم بهم هدیه داده بود افتادم اما این شعر خیلی پرمحتوی و طولانی از اینرو نمی تونم اینجا بنویسم (شرمنده اصلش رو بهتون میدم)

در انتها:اگر میل حرم دارم یه یار محترم دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد