جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

جزیره

جزیره یه حسه یا شاید یه ارزو که عمرش اندازه عمر حافظه منه . جزیره منتظره تا معجزه عشق را ببینه

خستگی

سلام 
بازم اومد اینجا راشلوغ کنم  هر چند که حرف خاصی نمیخام بزنم نه اینکه حرفی نباشه ، هست اما حسش نیست

راستش خیلی وقته که دلم میخاد این سکوتم را بشکنم و حرف بزنم اما نمیدونم براتون پیش اومده مثلا خیلی از دست یه نفر ناراحت باشین بعد هی میخاین یه چیزی بگین یا داد بزنین ، یه  نفس عمیق میکشین که حسابی نفس برا داد زدن داشته باشین اما بعد تو دلتون میگین چه فایده و نفستون را میدین بیرون

من یه مدتیه که دارم این بغض یا شاید سکوت یا شاید خفه خون را تحمل میکنم ازش خسته شدم نمی دونم از کجا شروع کنم بعضی وقتا به خودم میگم که کی حال این همه گفتن و داد زدن داره اصلا حسش نیست مساله را خیلی بزرگ میبینم اما بهش که فکر میکنم میبینم که تمام حرفام تو یه کلمه خلاصه میشه:

خستمه!!!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
بهلول دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:41 ب.ظ http://bohlool14.persianblog.com

سلام امیدوارم در کارتون موفق باشید فعلا وت ندارم تا مطالب شما رو بخونم ولی امشب حتما اونها رو می خونم یه سری هم به من بزنید در ضمن فردا باز هم براتون پیغام می ذارم
یا علی

سینا دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:54 ب.ظ http://wwwdanesh.blogsky.com

سلام دوست عزیز وبلاگ پر محتوا و قلم جالبی داری موفق باشی
یا حق

مریم سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:58 ب.ظ

سلام . سرتو بکن زیر پتو و داد بزن
شما چرا میترسید حرف بزنید
از چی می ترسید ؟
از لولو ؟
وای وای وای
می دونم که خیلی در تلاشی که مر ا شنا سا یی کنی
ولی کور خوندی
اگه دوست داری قراری بزار هم و ببینیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد