سلام
بازم اومد اینجا راشلوغ کنم هر چند که حرف خاصی نمیخام بزنم نه اینکه حرفی نباشه ، هست اما حسش نیست
راستش خیلی وقته که دلم میخاد این سکوتم را بشکنم و حرف بزنم اما نمیدونم براتون پیش اومده مثلا خیلی از دست یه نفر ناراحت باشین بعد هی میخاین یه چیزی بگین یا داد بزنین ، یه نفس عمیق میکشین که حسابی نفس برا داد زدن داشته باشین اما بعد تو دلتون میگین چه فایده و نفستون را میدین بیرون
من یه مدتیه که دارم این بغض یا شاید سکوت یا شاید خفه خون را تحمل میکنم ازش خسته شدم نمی دونم از کجا شروع کنم بعضی وقتا به خودم میگم که کی حال این همه گفتن و داد زدن داره اصلا حسش نیست مساله را خیلی بزرگ میبینم اما بهش که فکر میکنم میبینم که تمام حرفام تو یه کلمه خلاصه میشه:
خستمه!!!!!
سلام امیدوارم در کارتون موفق باشید فعلا وت ندارم تا مطالب شما رو بخونم ولی امشب حتما اونها رو می خونم یه سری هم به من بزنید در ضمن فردا باز هم براتون پیغام می ذارم
یا علی
سلام دوست عزیز وبلاگ پر محتوا و قلم جالبی داری موفق باشی
یا حق
سلام . سرتو بکن زیر پتو و داد بزن
شما چرا میترسید حرف بزنید
از چی می ترسید ؟
از لولو ؟
وای وای وای
می دونم که خیلی در تلاشی که مر ا شنا سا یی کنی
ولی کور خوندی
اگه دوست داری قراری بزار هم و ببینیم