سلام
داشتم یه وبلاگ میخوندم که یاد یه قصه با حال افتادم که بعضی وقتا یادم میاد و ....
این قصه یه روزی از روزای خدا اون موقع ها که اصلا حال خوبی نداشتم ، فکر کنم نزدیکای عید تو میدون امام یکی از اون هنرمندایی که داشتن تاتر خیابانی اجرا میکردن داد دست من یادمه که اون روز هم اصلا اوضام خوب نبود پکر و خسته و در به داغون ....
اره قصه از این قرار بود که یه روز یه اقایی میره پیش یه روانپزشک و شروع میکنه به نالیدم که خیلی خرابم و داغونم و .........
دکتره خوب گوش میکنه و بعد میگه ببین دوست من ، من هم مثل تو چند وقت پیش خیلی از لحاظ روحی خراب بودم و هر کاری هم که میکردم راهی براش پیدا نمیکردم
تا اینکه یه روز یه اعلامیه تو شهر دیدم که یک سیرک داره میاد و برنامه اجرا میکنه ، خلاصه اینکه تو اون سیرک یه دلقکی بود که وقتی من کاراش را میدیدم حسابی از ته دل خندیدم ، چیزی که خیلی وقت بود بهش نیاز داشتم و تنها تجویز من به تو اینه که بری به سیرک و .....
اون اقا یه اهی از ته دل کشید و رو به دکتر گفت :
اقای دکتر اون دلقک منم !!!...
اخر قصه ننوشته بود که دلقک بعدش چی گفت ولی من میگم که دلقک سرش را انداخت پایین و اروم اومد بیرون ، توی راه که داشت بی هدف قدم میزد به این فکر میکرد که بیماری روحیش علاجی نداره و شاید هم خوشحال بود ....................
نمیدونم که نظرتون درباره این قصه چیه اما من بدجوری عاشق این تیپ ادما هستم ، از محمد اصفهانی هم خوشم نمیاد اما به نظر من هرچند که همه میگن البوم دلقکش خیلی مسخره و اشغاله اما بهترین کارشه !!!!!
شاید برای امشب بس باشه پس فعلا ما رفتیم......
سلام جزیره...خوبی؟ به نظر من دلقکه آخرش خوشحال میشه...چون میفهمه که حال و وضع روحیِ یه نفرو خوی کرده و سلامتی روحیشو بش برگردونده...به خاطر ویلاگ زیباتم بهت خیلی تبریک میگم...آلبوم جدید سیاوش رو میتونی از سایت www.sheytoonak.com هم دانلود کنی امیدوارم دیر نگفته باشم...موفق باشی و شاد!